چقدرخوبه که تو هستی
این روزها خیلی خسته ام. خسته و دلگیر. از آدمها. از جایی که زندگی میکنم و اسمشه که مسلمانی هست ولی نیست. انگار که وجدان، انسانیت، تعهد، عدالت وحق مفاهیمی هستند که دیگه نمیتونی جایی ببینی شاید فقط توی کتابها و نوشته هاو .... بگذریم نمیخوام از این چیزها بنویسم ولی مجبور بودم چون رو دوشم خیلی سنگینی میکنه. آدمهایی که با زد و بند کارشون را جلو میبرن موفقند و اگه بخوای از راه راست جلو بری همیشه عقبی. چرا اینجوریه نمیدونم. حتی حکمتش را هم نمیدونم و نمیتونم بفهمم.. تمام چیزایی که گفتم به کارم مربوط میشه و متاسفانه در جامعه دکتر ها و اساتید دانشگاه که به اصطلاح آدمهای روشنفکری هستند هم از این دست مسائل پر تا پر میبینی. و متاسفم از اینکه کسی را بهش...
نویسنده :
ندا
0:20